مدتهاست آقای محسن حکیمی بحثی تحت عنوان “نفی جدایی کار فکری از کار مادی” را همه جا بیان می دارد. بحثی که گویا بدیع و خودساخته است!. او این نظریه را عموما در میان الفاظ فلسفی پیچیده است. معنای صریح، شفاف و عملی این تئوری در فصل پایانی کتابش “دگردیسی کمونیسم مارکس” و در مصاحبه با نشریه “نگاه” شماره 33 اینگونه بیان شده است : طبقه کارگر با اتکا به تشکل ضد سرمایه داری خود باید “آموزش امور فکری و نظری به کارگران خط تولید از یک سو و آموزش تولید مادی به کارگران فکری از سوی دیگر را در محیط های کار بر سرمایه داران تحمیل کند” ( نقل از کتاب فوق) یا “این مبارزه برای وضعیتی است که در آن کارگران یدی بتوانند آموزش ببینند و تحصیل کنند”( مصاحبه فوق)
زمانی مائو و حزب کمونیست چین بساط “انقلاب فرهنگی” پهن کردند. اعلام نمودند که پایان دادن به جدائی کار یدی از فکری را شرط تکمیل ساختمان سوسیالیسم می دانند و راه غلبه بر این جدائی هم اعزام تحصیل کرده ها به مزارع یا کارگاهها و ارتقاء سواد کارگران یدی است!! حکیمی زیر لوای برپائی جنبش سرمایه ستیز طبقه کارگر همین راهبرد را دم گرفته است!!
جدائی کار یدی و فکری در نظام بردگی مزدی یعنی جدائی تولید از برنامه ریزی تولید، جدائی سیاست گذاری از زندگی، جدائی تصمیم گیری از اجرا، یعنی جدائی کارگر از کارش، ساقط بودن طبقه کارگر از تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی خویش، یعنی تعریف کار توسط سرمایه، یعنی اینکه کارگر فقط کار کند اما چه کاری کند، چه چیز تولید شود، به چه میزان تولید گردد، سرنوشت کار و تولید چه شود، همه و همه توسط سرمایه و سرمایه دار و دولت سرمایه داری تعیین شود. جدائی کار یدی و فکری یعنی وجود دولت و نهادهای قدرت بالای سر، یعنی اینکه کارگر کار و تولید نماید و حاصل کارش به سرمایه و قدرت مستولی بر هست و نیست او تبدیل شود. تا اینها هست قطعا جدائی کار یدی و فکری موجود است. بر همین اساس برای محو این جدائی باید حتما سرمایه داری را از بین برد. باید دست به کار امحاء رابطه خرید و فروش نیروی کار و بردگی مزدی بود. شوراهای واقعی ضد سرمایه داری و نه شوراهای مورد نظر حکیمی نقش بسیار بزرگی در مبارزه علیه جدائی کار یدی و فکری بازی می کنند. نه از این بابت که برای کارگران یدی کلاس درس تشکیل می دهند یا به کارگران تخصص می آموزند. بلکه از این طریق که راه دخالتگری هر چه آگاه تر، خلاق تر، نافذتر، آزادتر، برابرتر و عمیق تر همه آحاد کارگران در کلیه امور مربوط به جنبش ضد سرمایه داری طبقه خویش، کل سیاست گذاری ها، تعیین راهبردها، تشخیص راهکارها و همه چیز و همه چیز را هموار می نمایند. دخالتگری هر چه آگاه تر کل کارگران را در گرو دخالتگری هر چه آگاه تر هر کارگر می کنند. جنبش شورائی واقعی ضد سرمایه داری توده وسیع کارگر در حال پیکار را به موقعیتی ارتقاء می دهد که در فردای سرنگونی دولت بورژوازی آحاد توده های کارگر هر کدام خلاق ترین و آگاه ترین و اثرگذارترین نقش را در برنامه ریزی کار و تولید ایفاء کنند و چیزی به نام جدائی کار یدی و فکری عملا بی معنا گردد. راهبرد حکیمی برای نفی جدائی کار یدی و فکری دقیقا همان است که بورژوازی در سراسر دنیا سال ها است به اجرا می گذارد تا بارآوری کار را هر چه بیشتر بالا برد و نرخ اضافه ارزش ها را به اوج رساند.
نظام جمهوری اسلامی سرمایه بعد از سرکوب جنبش کارگری و خفه کردن هر صدای اعتراضی در سال 1360، برای راه اندازی مجدد چرخه سودآوری سرمایه، البته مطابق الگوها و استراتژی خود، دست به کار شد. یکی از فاکتورهای مهم قطب بندی جدیدی که رژیم قبل از به حکومت رسیدن نقشه اجرای آنرا در سر داشت از یک سو پرورش تکنوکراتها، مدیران، متخصصان، تحلیلگران، ایدئولوگ ها، عناصر و سیستم نظامی، اطلاعاتی، قضائی، اجرائی “خودی” بود و از سوی دیگر در دل ادامه بحران اقتصادی و در محاصره بلوک بندی های رقیب، خیل کارگران متخصص در امور مختلف صنعتی، فنی، فرهنگی، علوم هسته ای و کامپیوتری و بسیاری از شاخه های دانش و ارتقا بارآوری کار کارگران را الزامی می کرد. رژیم جمهوری اسلامی افق حکومت خود را بر اساس چنین اهدافی برنامه ریزی می کرد و بلوک قدرتمند و درنده جدیدی از نظام سرمایه داری را بر پا می ساخت. ایجاد دانشگاه های تخصصی نظامی، اطلاعاتی و مدیریتی از همان ابتدا در دستور کار قرار گرفت. اما تا آنجا که به بحث حکیمی مرتبط است، ایجاد دانشگاه آزاد و گسترش قارچ وار آن حتا در دور افتاده ترین مناطق، ایجاد دانشگاه پیام نور، مراکز دانشگاهی علمیکاربردی، مراکز فنی و حرفه ای دولتی و خصوصی به صرفه ترین راه ممکن ارزیابی شد. ایجاد این مراکز آموزشی علاوه بر پاسخگویی به این نیازهای سرمایه یعنی مجهز شدن کارگران به علوم و فنون نوین و بالا بردن کارائی و نرخ سود حاصل کار آنان، عرصه بسیار گسترده ای هم برای سرمایهگذاری و کسب سود ایجاد می کرد. نا گفته نماند که بسیاری از مراکز کار و تولید و کارخانجات و موسسات تولیدی و خدماتی، خود در ایجاد مراکز آموزشی و تحصیل و آموزش ضمن کار کارکنان خود، بسیار فعالانه عمل کردند. این پروژه در سالهای بعد از 60 کلید خورد و هم اکنون آنچه را که حکیمی در پی آن است محقق شده است!! حاصل این کار تا آنجا که به طبقه کارگر مربوط می شود وجود میلیونها کارگر تحصیل کرده شاغل و بیکار در بازار کار فعلی سرمایه داری ایران است.
در بسیاری از کشورهای سرمایه داری ارتقا تخصص و بارآوری کارگران در دستور کار دولتها و نهادهای آموزشی سرمایه داری قرار دارد. یک سیاست دائمی سندیکاهای این کشورها نیز، فعالیت در جهت پیاده کردن این امر است. خانه کارگر جمهوری اسلامی هم با اخذ شهریه کمتر، در اختیار گذاشتن وام و تسهیلات نقدی و غیر نقدی، در اختیار گذاشتن موقعیتها و امتیازات متعدد و ایجاد روحیه رقابت و فرصت طلبی در میان کارگران، گوشه ای از انجام این پروژه را به عهده گرفت.
شورای مورد نظر حکیمی، سندیکائی بی رمق و مضمون مطالبه اش سرمایه دارانه است. با افزودن قید “تحمیل”!! هم، این مطالبه، ذره ای محتوای ضد سرمایه داری نمی یابد.
رویکرد ما، رویکردی ضد سرمایه داری است که بر ارتقا دانش ضد سرمایه داری کارگران اصرار دارد. این دانشی آکادمیک، جهت بالا بردن تخصص و مهارت و سواد کارگران نیست. خروارها کسب چنین دانشی و وجود میلیونها کار تحصیل کرده سر سوزنی آگاهی ضد سرمایه داری به همراه ندارد. آگاهی و سوادی که در مراکز آموزشی سرمایه داری به خورد کارگران داده می شود جزء جدا نشدنی فرهنگ طبقه مسلط است. ما کارگران تنها به اتکا سرمایه ستیزی خود جوش خویش و در دل مبارزه با سرمایه است که به چنین دانشی مجهز می شویم. شوراهای سرمایه ستیز علاوه بر اینکه سنگر مبارزه با سرمایه است، در همان حال دانشگاه کسب دانش ضد سرمایه داری هم می باشد. جائی که در آن کارگران بدون هیچ بالا و پائینی، بدون آویختن به هیچ مرجع فکری و رهبری، با توجه به تنوع دانش و استعداد در میان خود با دخالتگری تک تک کارگران متشکل در شوراها برنامهریزی و تصمیمگیری میکنند. همه دست در دست هم فکر می کنند و تصمیمات خود را عملی می سازند. در طی این مبارزه الغاء جدائی بین کار فکری و یدی، یعنی الغاء جدائی بین برنامه ریزی و اجرا، آغاز می شود. جدایی بین کار یدی و فکری جز این، هیچ فلسفه و معنای دیگری برای کارگران ضد سرمایه داری ندارد.
کارگران ضد سرمایه داری – خرداد 1398